باد خزان رسیده و بر تن من تبر زدهرفته ز کف تعادلم ,بر دل من ضرر زده از ده و نه نمیرسد ,هیچ خبر به من چرا هشتم عشق آمده ,
هفتم مهر سر زده
باغ ارم میان جان , جان دوباره برگرفت چون به میان عاشقان, نور رخ قمر زدهدر سفر قطر همی ,گفت حیاتی این سخنچون به سفر قطر کنی ,جای سفر قطر زده مولوی این طرف چرا, باز نظر نمیکندتا که شهی ببیند و مشعله ی نظر زده خنده به لب کرامتم, قند مکرر آمدهچای مده به دست من, قافیه ام شکر زدهخسته شده (زمانی)از , سیر و سفر چنین چنان او به خلاف عاشقان, باده ی لاضرر زده١٤٠١/٠٦/١١تیمورزمانی ورودی های 71 حقوق شیراز...
ما را در سایت ورودی های 71 حقوق شیراز دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : t-zamania بازدید : 141 تاريخ : جمعه 1 مهر 1401 ساعت: 2:47